رها و براورده کردن حاجات
یه روز قبل عید یکی از شاگردام که دیگه رفت و اومد خانوادگی داشتیم زنگ زد که من می خوام شوهرم رو بفرستم تا برای رها جون یه کادوی کوچیک گرفتم و براش بیاره آخه یه مشخه جدش امام جعفر صادقهکل بزرگی داشت و من بهش گفتم به رهاسادات نظر کن تا درست بشه آ و خیلی قویه اونم گفت که نذرش ادا شده و این لباس رو برای رها سادات گرفته رها هم تا من کادو رو گرفتم اوردم انگار که می دونست مال خودشه سریع ازم گرفت و شروع به باز کردنش کرد و وقتی بازش کرد مثل اینکه خیلی خوشش اومده یهو گفت نازه نازه بعد دیدم لباسش رو داره در میاره که اینو تنم کن و منم مجبور شدم تنش کنم و خیلی بهش میومد ببینید یه سر همی و شلواره ممنون خاله جون اینم شب قبل از عید که خانمی دست به...